پيام
+
يه روز شرلوک هلمز با دستيارش واتسن به تعطيلات ميرند و در ساحل دريا چادر ميزند و در داخل چادر مي خوابند ....
نيمه شب هلمز بيدار ميشه و واتسن رو هم بيدار ميکنه بعد ازش ميپرسه : واتسن تو از ديدن ستاره هاي آسمان چه نتيجه اي ميگيري ؟؟!!
mitra
91/6/16
عارف خسته
واتسن هم شروع ميکند به فلسفه بافي در مورد ستارگان و ميگه اين ستاره ها خيلي بزرگند و به دليل دوري از ما اين قدر کوچک به نظر ميرسند و در ساير سيارگان هم ممکن حيات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات ديگر زندگي کنند ....
که در اين جا هلمز ميگه : واتسن عزيز !!! اولين نتيجه اي که مي بايست ميگرفتي اينه :
چادر ما رو دزديده اند !!!!
عارف خسته
آره قديمي ولي قشنگ ممنون از گشت و داش مجيد