سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 شبی در کوچه ها قدم میزدم
پیرمردی دیدم
بغچه ای بر کولش
تکه چوبی در دست
جامه ی پاره به تن
با سکوتش
همه را فحش میگفت
من به او خندیدم
ناگهان
صدایی در کوچه طنین انداز شد
((گل نسرین دارم ، سیب شیرین دارم
بشتابید حراج است حراج))
نفسم تنگ آمد
به خودم خندیدم
من کجا اندیشم
پیر این قصه کجا.

از خودم






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/27 | 12:9 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.