سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

 

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

من می ترسم پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم






تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 91/6/22 | 2:55 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم....

 

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم....

 

بر لب کلبه محصور دلم

 

من در این خلوت خاموش سکوت

 

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم...

 

اگر از هجر تو آهی نکشم تک تنها به خدا می شکنم...

 

به خدا می شکنم...






تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 91/6/22 | 2:44 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()
من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم ؛ تو را دوست دارم

نه خطی ، نه خالی ! نه خواب و خیالی !

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم : تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما :

تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم





تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 91/6/22 | 2:26 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است

حافظ






تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 91/6/21 | 4:15 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

پنج وارونه چه معنا دارد؟

خواهر کوچکم از من پرسید

من به او خندیدم

مات و حیرت زده گفت:

روی دیوارو درختان دیدم.

بازهم خندیدم

گفت دیروز دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد

آنقدر خنده برم داشت

که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم:

بعد ها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان میفهمی

پنج وارونه چه معنا دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 8:56 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

آن توئی زنده بشبگردی و می نوشیها

وین منم مرده در آغوش فراموشیها

آن توئی گوش بتحسینگر عشّاق جمال

وین منم چشم بدروازه خاموشیها

آن توئی ساخته از نقش دلاویز وجود

وین منم سوخته در آتش مدهوشیها

آن توئی چهره بر افروخته از رنگ و هوس

وین منم پرده نگهدار خطا پوشیها

آن توئی گرم زبانبازی بیگانه فریب

وین منم دوست ز کف داده ز کم جوشیها

آن توئی خفته بصد ناز بر این تخت روان

وین منم خسته صد درد ز پر کوشیها

آن توئی پای بهر چشم و قدم بوست خلق

وین منم خم شده از رنج قلمدوشیها

تا ترا خاطر جمعی است، غنیمت می عشق

که نداری خبر از محنت مغشوشیها

پاک لوحی چو بر این خلق خوش آیند نبود

بکجا نقش زنم اینهمه مخدوشیها

معینی کرمانشاهی






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 7:26 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

در پس پرده بسی راز نهان می بینم

یکجهان عشق،در این کنج جهان می بینم

قصّه ای را که نگنجد به بیان می شنوم

حالتی را که نیاید به گمان می بینم

هستی از بس که درآمیخته با رنگ و فسون

دامن آلوده گنه،پیر و جوان می بینم

دیده گر باز کنم در دل صحرای وجود

توده ای خاک و جهان خفته در آن می بینم

هیچ در هیچ و شتابست بدنبال شتاب

آنچه در آینه گشت زمان می بینم

هر که در عالم خود گمشده یاری دارد!

عجبی نیست که عالم نگران می بینم

آنچه باقیست همان قصّه عشق است و جنون

غیر از این هر چه بود آب روان می بینم

بر لبم مهر سکوتست چه پرسی از عشق

فتنه عالمی از تیغ زبان می بینم

اولین شرط در این مرحله تسلیم و رضاست

حق همانست و همین به که همان می بینم

معینی کرمانشاهی






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 7:24 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید
به من اندیشة از مرز فراتر بدهید
من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم
یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
باغ جولان مرا بی‌در و پیکر بدهید
آتش از سینة آن سرو جوان بردارید
شعله‌اش را به درختان تناور بدهید
تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
تن برازندة او نیست، به او سر بدهید
دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانة دیگر بدهید 

 محمد سلمانی






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 12:46 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

...تاریخ‌نویسان که قلم در کفشان بود
جز ننگ به پیشانی میهن ننوشتند
یک عمر از این شاخه به آن شاخه پریدند
یک برگ ز خاموشی سوسن ننوشتند
هفتاد من از کاغذ ملّت به هدر رفت
افسوس که قانون مدوّن ننوشتند

محمد سلمانی






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 12:43 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()

بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می‌خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست
در کارگاه رنگرزانِ دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند
در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست
دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قلّه تاریخ می‌رسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست 

 محمد سلمانی






تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 91/6/20 | 12:37 عصر | نویسنده : عارف | نظرات ()
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.